تقعلغتنامه دهخداتقع. [ ت َ ق َ ] (ع مص ) گرسنگی و گرسنه شدن . والفعل من سمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تکه تکهلغتنامه دهخداتکه تکه . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک ِ / ک َ ] (ص مرکب ) پاره پاره و لقمه لقمه . (ناظم الاطباء). قطعه قطعه . بریده بریده .
تکه تکهدیکشنری فارسی به انگلیسیasunder, bitty, fractional, piecemeal, sky-high, lump, patchy, sectional
تکهتکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کهتکه، پارهپاره، عضوعضو، ریزریز، قیمه، قیمهقیمه شقهشده، مثلجگر زلیخا، شکسته، جدا ناقص پرپرو، تجهیز نشده کوچک
تقعثللغتنامه دهخداتقعثل . [ ت َ ق َ ث ُ ] (ع مص ) گرانبار رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)، یقال : مر فلان یتقعثل ؛ ای کأنّه یتقلع من وحل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تقعدلغتنامه دهخداتقعد. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص )قیام نمودن به امر کسی . || بازداشتن کسی را از حاجت وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بنشستن از کار. (تاج المصادر بیهقی ). || ترک دادن کاری را و بنشستن از آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): تقعد عن الامر؛
تقعرلغتنامه دهخداتقعر. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) دور اندیشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تعمق . (اقرب الموارد). || لب پیچیدن در سخن . || به اقصای دهن سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقعیر. (اقرب الموارد). || دور درشدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ا
تقعسلغتنامه دهخداتقعس . [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) برجای ماندن چهارپا و از جای خود نشدن . (از اقرب الموارد).
تَقَعَفرهنگ واژگان قرآنکه بيفتد ("که نیفتد" درترکيبی مانند عبارت "يُمْسِکُ ﭐلسَّمَاءَ أَن تَقَعَ عَلَى ﭐلْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ إِنَّ ﭐللَّهَ بِـﭑلنَّاسِ لَرَؤُوفٌ رَّحِيمٌ (حج65):آسمان را نگاه ميدارد تا جز به اذن وي به زمين نيفتد که خدا با مردم مهربان و رحيم است. ")
تغلسلغتنامه دهخداتغلس . [ ت ُغ ُل ْ ل ِ ] (ع اِ) وقع فی وادی تغلس (ممنوعة مضافة)؛یعنی در بلا و سختی زشت افتاد و الاصل فیه ان الغارات کانت تقع بکرة بغلس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
گرسنه شدنلغتنامه دهخداگرسنه شدن . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ /ن ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) احتیاج به طعام پیدا کردن
جرادلغتنامه دهخداجراد. [ ج ُ ] (اِخ ) آبی است بدیاربنی تمیم نزدیک مروت که وقعه ٔ کلاب دوم در آنجا روی داد. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ) : و لقد عرکن بآل کعب عرکةًبلوی جراد فلم یدعن عمیداالاّ قتیلا قد سلبنا بزه تقع النسور علیه او مصفودا. <p c
صفارلغتنامه دهخداصفار. [ ص ُ ] (ع اِ) مار شکم و کرم آن . (منتهی الارب ). ماری است در شکم که به دنده ها چسبد و بهنگام گرسنگی آن را بگزد و گویند جانور دیگری است که دنده ها و استخوانهای پهلو را که سوی شکم است می گزد و گفته اند کرمی است در شکم . (اقرب الموارد). || زردآب شکم . (منتهی الارب ) (اقرب
تقعثللغتنامه دهخداتقعثل . [ ت َ ق َ ث ُ ] (ع مص ) گرانبار رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)، یقال : مر فلان یتقعثل ؛ ای کأنّه یتقلع من وحل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
تقعدلغتنامه دهخداتقعد. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص )قیام نمودن به امر کسی . || بازداشتن کسی را از حاجت وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بنشستن از کار. (تاج المصادر بیهقی ). || ترک دادن کاری را و بنشستن از آن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): تقعد عن الامر؛
تقعرلغتنامه دهخداتقعر. [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) دور اندیشیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تعمق . (اقرب الموارد). || لب پیچیدن در سخن . || به اقصای دهن سخن گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تقعیر. (اقرب الموارد). || دور درشدن در کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || ا
تقعسلغتنامه دهخداتقعس . [ ت َ ق َع ْ ع ُ ] (ع مص ) برجای ماندن چهارپا و از جای خود نشدن . (از اقرب الموارد).
مرتقعلغتنامه دهخدامرتقع. [ م ُ ت َ ق ِ ](ع ص ) پرواکننده . التفات نماینده . (آنندراج ). متوجه و مشغول . آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء). ماارتقع له و به ؛ ما اکترث له و لا بالی به . (از اقرب الموارد).
مهتقعلغتنامه دهخدامهتقع. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) بندکننده و بازدارنده . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || گشن خواباننده ناقه را.(از آنندراج ) (از منتهی الارب ). || تب بازآینده بعد از یک روز. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || رنگ برگردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). || بدرگی که شخص را از رسیدن
ملتقعلغتنامه دهخداملتقع. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) گونه برگردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برگشته رنگ و گونه . (ناظم الاطباء). و رجوع به التقاع شود.
ممتقعلغتنامه دهخداممتقع. [ م ُ ت َ ق ِ ] (ع ص ) همه ٔ شیر پستان مکنده . (از منتهی الارب ). || گونه برگشته . (ناظم الاطباء). گونه ٔ روی برگشته از ترس یا اندوه . (از منتهی الارب ). رجوع به امتقاع شود.
منتقعلغتنامه دهخدامنتقع. [ م ُ ت َ ق َ ] (ع ص ) گونه برگردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). رنگ و گونه برگشته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتقاع شود.