تمارزولغتنامه دهخداتمارزو. [ ت ِ رَ ] (اِ) تامارزو. حسرتمند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تامارزو شود.
تُمارزُوگویش بختیاریآرزومند (براى خوراکىها)، مستمندى که آنچه از خوردنىها دوست دارد نتواند بهدست آورد.
تامارزولغتنامه دهخداتامارزو. (ص ) تمارزو در تداول عوام ، حسرتمند و حسرت زده و آرزومند را گویند. ظاهراً این کلمه محرف طمع آرزو است .
آرزومندلغتنامه دهخداآرزومند. [ رِ م َ ] (ص مرکب ) مشتاق . شایق : فریدون نهاده دو دیده براه سپاه و کلاه آرزومند شاه . فردوسی .دوان آمد ازبهر آزارتان همان آرزومند دیدارتان . فردوسی .چو آگاه شد خسرو از ک