تمازلغتنامه دهخداتماز. [ ت َ ز ز ] (ع مص ) دور شدن نیت : تمازت به النیة. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تماسلغتنامه دهخداتماس . [ ت َ س س ] (ع مص ) یکدیگر را بسودن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || جماع کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قول تعالی : من قبل ان یتماسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تماظلغتنامه دهخداتماظ. [ ت َ ظظ ] (ع مص ) بهم بدی و پیکار نمودن . || گزیدن یکدیگر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمایزلغتنامه دهخداتمایز. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) تفرق . (اقرب الموارد). جداکردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تیماسلغتنامه دهخداتیماس . (اِ) بیشه و نیستان و جنگل را گویند و به عربی اجم خوانند. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بیشه . (صحاح الفرس ). بیشه و نیستان . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). جنگل و بیشه و ویرانه و ملک لم یزرع و ویران و نیستان . (ناظم الاطباء) : نهاده ر
brushingدیکشنری انگلیسی به فارسیمسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن
فرشاةدیکشنری عربی به فارسیپاک کن , ماهوت پاک کن , ليف , کفش پاک کن و مانند ان , قلم مو , علف هرزه , ماهوت پاک کن زدن , مسواک زدن , ليف زدن , قلم مو زدن , نقاشي کردن , تماس حاصل کردن واهسته گذشتن , تندگذشتن , بروس لوله
brushدیکشنری انگلیسی به فارسیقلم مو، لیف، ماهوت پاک کن، پاک کن، ملامت، خس، علف هرزه، بروس لوله، کفش پاک کن و مانند ان، مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن
brushesدیکشنری انگلیسی به فارسیبرس، قلم مو، لیف، ماهوت پاک کن، پاک کن، ملامت، خس، علف هرزه، بروس لوله، کفش پاک کن و مانند ان، مسواک زدن، لیف زدن، نقاشی کردن، ماهوت پاک کن زدن، قلم مو زدن، تند گذشتن، خار کردن، تماس حاصل کردن و اهسته گذشتن
مکامعةلغتنامه دهخدامکامعة. [ م ُم َ ع َ ] (ع مص ) همخوابه گردیدن در یک جامه کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). همخوابه شدن با کسی در یک جامه چنانکه پوست آن دو با یکدیگر تماس حاصل کند. (از اقرب الموارد). || همخوابگی کردن دو مرد با هم ، و هی التی نهی عنها. (منتهی الارب ) (آنندراج )
تماسلغتنامه دهخداتماس . [ ت َ س س ] (ع مص ) یکدیگر را بسودن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || جماع کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قول تعالی : من قبل ان یتماسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
متماسلغتنامه دهخدامتماس . [ م ُ ت َ ماس س ] (ع ص )پیوسته و متصل . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
قایتماسلغتنامه دهخداقایتماس . [ ] (اِخ ) از سران تراکمه بوده که درسفر سلطان حسین میرزا (تیموری ) به صوب کنارآب مرغاب از ملازمین بوده است . (حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 145).
ارتماسلغتنامه دهخداارتماس .[ اِ ت ِ ] (ع مص ) به آب فروشدن . (منتهی الارب ). فروشدن در آب . اغتماس . انغماس . غمس . در آب غوطه خوردن .
اغتماسلغتنامه دهخدااغتماس . [ اِ ت ِ] (ع مص ) برابر رنگین کردن دست را: اغتمست المراءة غمساً. (منتهی الارب ). برابر رنگین کردن زن دست را. (ناظم الاطباء). رنگین کردن زن دست ها را بتساوی و بی نگار: اغتمست المراءة؛ غمست یدها خضاباً مستویاً من غیرتصویر. (از اقرب الموارد). خضاب کردن بی نگار. (یادداشت
التماسلغتنامه دهخداالتماس . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جستن چیزی . (منتهی الارب ) (بحر الجواهر). جستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). طلب چیزی با تساوی بین آمر و مأمور. (غیاث اللغات ). سؤال با تساوی . (از غیاث ). || در عرف ، طلب چیزی با تواضع. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). سؤال ادنی باعلی . (غیاث اللغات )