تمامتلغتنامه دهخداتمامت . [ت َ م َ ] (از ع ، ق ، اِ) جملگی . همه . همگی : سیصد مرد را از اصفهبدان و بزرگان ، و تمامت هزار مرد مبارز برگزید. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 79). و تمامت قبایل لشکر او شدند. (جهانگشای جوینی ). و بناء تمامت شرایع
تمامیت سرزمینیterritorial integrityواژههای مصوب فرهنگستانحق کشور در حاکمیت و اعمال قدرت در محدودۀ مرزهایش متـ . تمامیت ارضی
تمامیت سرزمینیterritorial integrityواژههای مصوب فرهنگستانحق کشور در حاکمیت و اعمال قدرت در محدودۀ مرزهایش متـ . تمامیت ارضی
تمامیتنمای فهرست زمینلرزههاcatalogue completenessواژههای مصوب فرهنگستانکوچکترین بزرگی زمینلرزهای که تمامی زمینلرزههای بزرگتر از آن در هر شبکۀ لرزهنگاری ثبت شده باشد یا در فهرست مشخصات زمینلرزهها آمده باشد