تمسالغتنامه دهخداتمسا.[ ت َ م َس ْ سا ] (اِخ ) شهر کیست از نواحی زویله و درفاصله ٔ دو منزلی آن واقع است . (از معجم البلدان ).
تمشالغتنامه دهخداتمشا. [ ] (اِخ ) توشا. شحنه ٔ بخارا ازجانب مغول . رجوع به جهانگشای جوینی ص 83 و 87 شود.
تمشاءلغتنامه دهخداتمشاء. [ ت ِ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
تمساحلغتنامه دهخداتمساح . [ ت َ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مسح شود.
تمساحلغتنامه دهخداتمساح . [ ت ِ ] (ع اِ) مرد دروغگوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت دروغزن . (مهذب الاسماء). || مرد بدخوی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرکش و خبیث . || مداهن . (از اقرب الموارد). || نهنگ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 74</span
تمسارلغتنامه دهخداتمسار. [ ] (اِ) آنکه ادویه ٔ مفرده فروشد و در عرف هندی پساری گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : تمسار کلک او را شیر اجل مجاهزعطار خلق او را باد صبامقابل .اسماعیل (بهار عجم ) (آنندراج ).
تمساحفرهنگ فارسی عمیدخزندهای شبیه سوسمار با چهار دستوپای کوتاه و پردهدار و دم دراز. درازی بدنش به ده متر میرسد. دهانش فراخ و در فکین بالا و پایین خود قریب ۹۰ دندان دارد. در آب شنا میکند اما نمیتواند همیشه زیر آب بماند. در خشکی تخم میگذارد و تخمهای خود را در کنار دریا میان شنها پنهان میکند. تخمهایش در مدت سه م
تمساح قتاللغتنامه دهخداتمساح قتال . [ ت ِ ح ِ ق َت ْ تا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شمشیر است . (انجمن آرا).
تمساحلغتنامه دهخداتمساح . [ ت َ ] (ع مص ) دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به مسح شود.
تمساحلغتنامه دهخداتمساح . [ ت ِ ] (ع اِ) مرد دروغگوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سخت دروغزن . (مهذب الاسماء). || مرد بدخوی .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرکش و خبیث . || مداهن . (از اقرب الموارد). || نهنگ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 74</span
تمسارلغتنامه دهخداتمسار. [ ] (اِ) آنکه ادویه ٔ مفرده فروشد و در عرف هندی پساری گویند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : تمسار کلک او را شیر اجل مجاهزعطار خلق او را باد صبامقابل .اسماعیل (بهار عجم ) (آنندراج ).