تودیلغتنامه دهخداتودی ٔ. [ ت َ] (ع مص ) (از: «ودء») برابر کردن زمین را بر کسی : وداء علیه الارض تودیئاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تودئة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || هلاک کردن قوم را: وداء فلان بالقوم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
طودیلغتنامه دهخداطودی . (اِخ ) ده کوچکیست از دهستان سنگان بخش میرجاوه ٔ شهرستان زاهدان در 55 هزارگزی جنوب میرجاوه کنار راه فرعی میرجاوه به خاش با 45 تن سکنه . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
توضیحلغتنامه دهخداتوضیح . [ ت َ ] (ع مص ) پیدا کردن . (منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). روشن و پیدا کردن . (آنندراج ). پیدا ساختن . (غیاث اللغات ). واضح و آشکار کردن امری را. (از اقرب الموارد). بازنمودن مطلبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فن نحو) عبارت است از رفع اض
توضیرلغتنامه دهخداتوضیر. [ ت َ ] (ع مص ) ریمناک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : کان نقی العرض فوضره ُ بالدناءَة. (اقرب الموارد). رجوع به توضر شود.
توضیعلغتنامه دهخداتوضیع. [ ت َ ] (ع مص ) فرومایه و ناکس گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پنبه ٔ زده در جامه نهادن . (زوزنی ). جبه بردوختن بعد پنبه نهادن در آن . || برهم پیچیدن شترمرغ بیضه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).<b
توضولغتنامه دهخداتوضؤ. [ ت َ وَض ْ ض ُءْ ] (ع مص ) (از: «وض ء» دست و روی شستن . (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). دست و پا شستن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و فی الحدیث : توضاء و امما غیرت النار؛ ای نظفوا ایدیکم . (اقرب الموارد). || وضو کردن نماز را: توضأت للصلوة؛ وضو کردم نماز را.(منتهی الارب )
مباغیلغتنامه دهخدامباغی . [ م َ ] (ع اِ) مطلوبات . (آنندراج ، از فرهنگ وصاف ) : و به شرائط مرافقت و مصادقت در تحری مراضی و توخی مطالب و مباغی آن حضرت قیام نمودی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 47). ه
توضیحلغتنامه دهخداتوضیح . [ ت َ ] (ع مص ) پیدا کردن . (منتهی الارب ). پیدا و آشکار کردن . (ناظم الاطباء). روشن و پیدا کردن . (آنندراج ). پیدا ساختن . (غیاث اللغات ). واضح و آشکار کردن امری را. (از اقرب الموارد). بازنمودن مطلبی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فن نحو) عبارت است از رفع اض
توضیرلغتنامه دهخداتوضیر. [ ت َ ] (ع مص ) ریمناک کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : کان نقی العرض فوضره ُ بالدناءَة. (اقرب الموارد). رجوع به توضر شود.
توضیعلغتنامه دهخداتوضیع. [ ت َ ] (ع مص ) فرومایه و ناکس گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پنبه ٔ زده در جامه نهادن . (زوزنی ). جبه بردوختن بعد پنبه نهادن در آن . || برهم پیچیدن شترمرغ بیضه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).<b
توضیحات کِشَندtide notesواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به مکانهای شاخص شامل دامنۀ میانگین یا دامنۀ روزانۀ کِشَند یا تراز کِشَند میانگین یا حد فروکِشَند که در نقشههای دریانوردی درج میشود
متوضیلغتنامه دهخدامتوضی ٔ. [ م ُ ت َ وَض ْ ض ِءْ ] (ع ص ) وضو کننده نماز را. (آنندراج ). کسی که قبل از نماز شستشو میکند و وضو میگیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به توضؤ و متوضاء شود.