تونل فروچرخشspin tunnel, spinning tunnel, vertical tunnel, vertical wind tunnel, vertical spin tunnelواژههای مصوب فرهنگستانتونل بادی که جریان هوا در آزمونگاه آن عمودی و روبهبالا و مدل متصل، اما شناور است و در آن مشخصههای فروچرخشی مدل بررسی میشود
boreدیکشنری انگلیسی به فارسیبذر، سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن
ثقبدیکشنری عربی به فارسیگمانه , سوراخ کردن , سنبيدن , سفتن , نقب زدن , بامته تونل زدن , خسته کردن , موي دماغ کسي شدن , خسته شدن , منفذ , سوراخ , مته , وسيله سوراخ کردن , کاليبر تفنگ , خسته کننده , چشم کوچک , حلقه , چشم , روزنه , مزغل
مقعر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل کردن، غر کردن، فرورفتگی ایجاد کردن حفر کردن، حفاری کردن، استخراج کردن، گود کردن، تونل زدن، نقبزدن، کندن، گودبرداری کردن کاویدن، کندوکاو کردن، زیرورو کردن، جستجو کردن، جُستن، کنجکاوی کردن شخم زدن، شیار کشیدن سفتن، سوراخ کردن درآوردن، خالی کردن دندانهدار کردن دفن کردن