لغتنامه دهخدا
استطراد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شمول . || شمول خواستن . (منتهی الارب ). || از پیش دشمن گریختن فریفتن او را. خویشتن از پیش دشمن بهزیمت بدادن برای فریفتن ویرا. (تاج المصادر بیهقی ): استطرده له ؛ از پیش دشمن هزیمت خورد برای فریفتن او، و هو نوع من المکیدة. (منتهی الارب ). || طلب برآم