تکه تکه کردنلغتنامه دهخداتکه تکه کردن . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاره پاره کردن . (از برهان )(از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). فلان چیز را تکه تکه کرد؛ یعنی پاره پاره ساخت . (برهان ).
تقیه کردنلغتنامه دهخداتقیه کردن . [ ت َ قی ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پنهان کردن مذهب خویش . خودداری کردن از اظهار عقیده و مذهب خویش در مواردی که ضرر مالی یا جانی یا عرضی متوجه شخصی باشد : این مذهب را پوشیده و پنهان میداشتند و تقیه میکردند. (تاریخ قم ص <span class="hl" dir="lt
تکه تکه کردنلغتنامه دهخداتکه تکه کردن . [ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ت ِک ْ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاره پاره کردن . (از برهان )(از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). فلان چیز را تکه تکه کرد؛ یعنی پاره پاره ساخت . (برهان ).