سوخت تایریtire-derived fuelواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سوخت که از خرد کردن تایرهای فرسوده به دست میآید
گذربرگ تیرTIR carnet, carnet de TIR (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانمجوز سازمان حملونقل بینالمللی جادهای (TIR) به وسایل نقلیۀ باری برای عبور از مرز کشورهای عضو با برخورداری از تسهیلات گمرکی
تایرtyre/ tireواژههای مصوب فرهنگستانقطعهای لاستیکی که بر روی چرخ وسیلۀ نقلیه سوار میشود بهنحویکه با سطح زمین همواره در تماس است و با کاستن از شدت ضربات ناشی از عوارض جاده و تحمل بار واردشده، حرکت چرخ و جابهجایی وسیلۀ نقلیه را بسیار آسان میکند
رَسَن تایرtire cordواژههای مصوب فرهنگستانرسنی از مواد بسپاری یا معدنی که از تاباندن تکرشتهها یا تکرشتههای چندلا یا نخ شکل میگیرد و برای تقویت تایر به کار میرود
شناسۀ اندازۀ تایرtyre designation, tyre numbering, tyre size designationواژههای مصوب فرهنگستانشـناسـهای حرفی ـ عددی بر روی دیوارۀ تایر که توصیفکنندۀ اندازۀ تایر شامل پهنا، نسبت منظری، قطر رینگ (rim)، شاخص بار و شاخص سرعت تایر است
تگریلغتنامه دهخداتگری . [ ت َ گ َ ] (ص نسبی ) مخفف تگرگی ، منسوب به تگرگ ، جامه ای با خالهای برجسته . با خالها، به اندازه ٔ نخودی و خردتر. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
خدمتگریلغتنامه دهخداخدمتگری . [ خ ِ م َ گ َ ] (حامص مرکب ) خدمت کاری . حالت خدمتگر. عمل خدمتگر : ولیکن بخدمتگری هفت سال کمربسته باید بفرخنده حال . شمسی (از یوسف و زلیخا).سرای ملک بخدمتگریست بر درگاه . سوزنی .
رفتگریلغتنامه دهخدارفتگری . [ رُ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل رفتگر. تمیز کردن خیابانها و کوچه ها. (فرهنگ فارسی معین ).
خصومتگریلغتنامه دهخداخصومتگری . [ خ ُ م َ گ َ ] (حامص مرکب ) دشمنی . عداوت : خصومتگری برگرفتم ز راه بدین اعتماد آمدم نزد شاه .نظامی .
روفتگریلغتنامه دهخداروفتگری . [ ت َ / ت ِ گ َ ] (حامص مرکب ) روفته گری . رفته گری . رفتگری . عمل و شغل رفتگر.(از یادداشت مؤلف ). رجوع به رفتگر و روفتگر شود.