ثرثارلغتنامه دهخداثرثار. [ ث َ ] (ع ص ) بسیارگوی . || بیهوده گوی بسیارفریاد. ج ، ثَرثارون ، ثرثارین .
ثرثارلغتنامه دهخداثرثار. [ ث َ ] (اِخ ) نهر یا وادی بزرگی است که موقع فراوانی باران طولش بسیار بود ولی به تابستان در آن جز برکه های کوچک و چشمه های شور و جزئی آب چیزی نیست و آن در صحرا از نزدیک سنجار سرازیر شده تا به پائین تکریت رسیده از حضر میگذرد و در اطراف آن دیهای بسیار و آبادانی بوده که ا
تارتارلغتنامه دهخداتارتار. (اِخ ) در تاریخ اساطیری یونانیان قعر دوزخ را نامند. || لقب پلوتن خدای دوزخ . || در زبانهای اروپائی ، دوزخ بطور کلی .
تارتارلغتنامه دهخداتارتار. (اِخ ) اروپائیان عموماً این کلمه را بمردمی اطلاق کنند که لشکر چنگیزخان مؤسس دولت مغول (1154 - 1227 م .) را تشکیل داده بودند و آنان از طایفه ٔ اصلی مغول می باشند، این نام از کلمه ٔ «تاتار» یا «تتار» ی
تارتارلغتنامه دهخداتارتار. (ص مرکب ، اِ مرکب ) ریزه ریزه و پاره پاره و ذره ذره . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ذره ذره کردن و ریزریز ساختن . (شرفنامه ٔ منیری ). پاره پاره شده مثل تارهای مو و ابریشم . (فرهنگ نظام ) : بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ نیزه