عیهلغتنامه دهخداعیه . [ ع َی ْه ْ ] (ع مص ) آفت رسیدن به مال . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
پایۀ دستگاه شمارbase of a number systemواژههای مصوب فرهنگستاندر یک دستگاه شمار، عددی طبیعی و بزرگتر از یک که هر عدد طبیعی برحسب توانهای آن با ضرایب صحیح نامنفی نوشته میشود متـ . پایۀ دستگاه اعداد
پایۀ فضای بُرداریbasis of a vector spaceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای خطی مستقل در یک فضای بُرداری که فضا را تولید میکند
گرمای ویژهspecific heatواژههای مصوب فرهنگستانمقدار گرمایی که باید به واحد جِرم جسم داده شود تا دمای آن یک درجه بالا رود
مقطع نوع AA-type sectionواژههای مصوب فرهنگستانمدل زمین سهلایهای که در آن مقاومتویژة الکتریکی با عمق افزایش مییابد
عیه عیهلغتنامه دهخداعیه عیه . [ هَِ هَِ ] (ع صوت مرکب ) زجری است شتران را تا حبس شوند. (از اقرب الموارد). بمعنی عاه عاه است . (از منتهی الارب ). رجوع به عاه عاه شود.
عیهرةلغتنامه دهخداعیهرة. [ ع َ هََ رَ ] (ع ص ) زن سبک بدکار زانیه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زن سبک بدون عفت . (از اقرب الموارد). || شتر استواراندام . || (اِ) غول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غول ، در برخی از لغات . (از اقرب الموارد).
عیهرةلغتنامه دهخداعیهرة. [ ع َ هََ رَ ] (ع مص ) سبک و بدکار گردیدن و زنا نمودن زن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). «عیهرة» گشتن زن . (از اقرب الموارد). رجوع به عیهرة (ع ص ) شود.
عیهرانلغتنامه دهخداعیهران . [ ع َ هََ ] (ع اِ) غول نر.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، عَیاهیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) شتر توانا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عیهقلغتنامه دهخداعیهق . [ ع َ هََ ] (ع اِمص ) شادمانی و سرور. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاط. (از اقرب الموارد).
عاه عاهلغتنامه دهخداعاه عاه . (ع اِ صوت مرکب ) کلمه ای است که بدان شتران را زجر کنند تا باز ایستند، عیه عیه کذلک . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
بياندیکشنری عربی به فارسیابلا غ رسمي , اطلا عيه رسمي يا اداري , اعلا ميه , نوعي چنگ که مانند پيانوبشکل ميز است , اظهار , بيان , گفته , تقرير , شرح , توضيح
عیهرةلغتنامه دهخداعیهرة. [ ع َ هََ رَ ] (ع ص ) زن سبک بدکار زانیه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). زن سبک بدون عفت . (از اقرب الموارد). || شتر استواراندام . || (اِ) غول . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). غول ، در برخی از لغات . (از اقرب الموارد).
عیهرةلغتنامه دهخداعیهرة. [ ع َ هََ رَ ] (ع مص ) سبک و بدکار گردیدن و زنا نمودن زن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). «عیهرة» گشتن زن . (از اقرب الموارد). رجوع به عیهرة (ع ص ) شود.
عیهرانلغتنامه دهخداعیهران . [ ع َ هََ ] (ع اِ) غول نر.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، عَیاهیر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) شتر توانا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
عیهقلغتنامه دهخداعیهق . [ ع َ هََ ] (ع اِمص ) شادمانی و سرور. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). نشاط. (از اقرب الموارد).
عیهقةلغتنامه دهخداعیهقة. [ ع َ هََ ق َ ] (ع اِ) نام مرغی است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). طائری است . (از اقرب الموارد).
حرکات طبیعیهلغتنامه دهخداحرکات طبیعیه . [ ح َ رَ ت ِ طَ عی ی َ / ی ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به حرکت طبیعی شود.
حروف نطعیهلغتنامه دهخداحروف نطعیه . [ ح ُ ف ِ ن َ عی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سه حرف ط. د. ت . از 28 حرف الفباء بدین نام خوانده شده است . رجوع به حروف حلقی و نطع شود.
تابعیهلغتنامه دهخداتابعیه . [ ب ِ ی ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث تابعی .زن تابعی ، زنی که درک زمان صحابه ٔ رسول کرده است .
خانقاه قصاعیهلغتنامه دهخداخانقاه قصاعیه . [ ن َ / ن ِ هَِ ؟ ] (اِخ ) خانقاهی بوده است بدمشق در قصاعین یا بازار مدحت پاشا (در این روزها) آن را فاطمه خاتون خطلیجی بنا کرد ولی بعدها خراب شد و فعلاً اثری ازآن نیست . (از خطط الشام محمد کردعلی جزء <span class="hl" dir="ltr"
رعیهلغتنامه دهخدارعیه . [ رَ عی ی َ ] (ع اِ) رَعیَت . رَعیَة : امیری بر سر ارباب حکمت ترا ارباب حکمت چون رعیه تو آن معطی مکرم کز تو هرگزنباشد کف رادت بی عطیه . سوزنی .رجوع به رَعیَت شود.