جادوگریلغتنامه دهخداجادوگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) سحر. عمل آنکه جادوی کند. عمل کسی که ساحر است . عمل جادوگر. جادوئی : وقت شد اکنون که به جادوگری بازگشاییم درداوری .میرخسرو (از آنندراج ).
جداریلغتنامه دهخداجداری . [ ج ِ ] (اِخ ) احمدبن سیدی بن الحسن بن بحر جداری بغدادی ، مکنی به ابوبکر. محدث است . در تاریخ بغداد ذکر او رفته است و ابن رزقویه از او روایت کند. (از معجم البلدان ).
جداریparietalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی تَمَکنی که در آن جفتها بر روی دیوارۀ داخلی یا قسمتهای تورفتۀ یک تخمدان مرکب تکحجرهای قرار دارند
مانندهلغتنامه دهخداماننده . [ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) شبیه و مشابه . (ناظم الاطباء). افاده ٔ معنی تشبیه کند. (آنندراج ). شباهت دارنده . شبه . شبیه . نظیر. مانند. مانا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : میغ ماننده ٔ پنبه است وورا باد، نداف