جاناًلغتنامه دهخداجاناً. [ نَن ْ ] (ق ) کلمه ٔ فارسی است که مانند کلمات عربی به آخرش تنوین درآورده اند.(از مجله ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 3). از جان . بجان : جاناً و مالاً در راه تو فداکاریم .
گرمخانه 2saunaواژههای مصوب فرهنگستاناتاقی ویژه با حرارت زیاد که ورزشکاران و افراد عادی معمولاً برای کاهش وزن از آن استفاده میکنند
اخترCannaواژههای مصوب فرهنگستانتنها سردۀ اختریان با حدود 50 گونه که بومی مناطق جنوبی امریکای شمالی است
جانالغتنامه دهخداجانا. (اِخ )توفیق افندی . او راست : واقعةالسلطان عبدالعزیز. اصل این کتاب را احمد صائب بک ، درباره ٔ سلطان عبدالعزیز که از سلاطین آل عثمان است نوشته و این شخص آنرا بعربی ترجمه کرده است و در سال 1321 هَ .ق . در 272</s
جانالغتنامه دهخداجانا. (منادا) مرکب از جان و «آ»ی ندا، بمعنی عزیزا. محبوبا. ای جان : این عشق نیست جانا جنگست و کارزار. فرخی .خواهم که بدانم من جانا توچه خو داری تا از چه برآشوبی تا از چه بیازاری . منوچهری .</p
جانالغتنامه دهخداجانا. (منادا) مرکب از جان و «آ»ی ندا، بمعنی عزیزا. محبوبا. ای جان : این عشق نیست جانا جنگست و کارزار. فرخی .خواهم که بدانم من جانا توچه خو داری تا از چه برآشوبی تا از چه بیازاری . منوچهری .</p
ظهرةلغتنامه دهخداظهرة. [ ظِ رَ ] (ع اِ) یاریگر. مددکار. ظهیر. ظُهرة. || قبیله و قوم مرد: جأنا بظهرته ؛ أی عشیرته .
بقرلغتنامه دهخدابقر. [ ب ُ ق َ ] (ع اِ) بلا. || دروغ صریح ، یقال : جأنا بالصقر و البقر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
لسان حقلغتنامه دهخدالسان حق . [ ل ِ ن ِ ح َق ق ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زبان حق . لسان الحق : هر که باشدلسان حق جانابه کلام خدا بود گویا.(ازآنندراج ).
رمعلغتنامه دهخدارمع. [ رَ م ِ] (ع ص ) آنکه بینی او از غضب یا تکبر بجنبد و گویند: «جأنا فلان رَمِعاً قبراه »؛ فلانی پیش ما آمد در حالی که بینی او از خشم می جنبید. (از اقرب الموارد).
مجاناًلغتنامه دهخدامجاناً. [ م َج ْ جا نَن ْ ] (ع ق ) بطور مفت و رایگان و بی بها و قیمت و بی عوض . (ناظم الاطباء). به رایگان . مجانی . و رجوع به مَجّان و مجانی شود.
مجاناًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی اناً، مایهکاری، ارزان، باتخفیف، بیپول، بهطور رایگان، رایگانی