جداشدگیلغتنامه دهخداجداشدگی . [ ج ُ ش ُ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) تفریق و انفصال و حالت جدایی . (ناظم الاطباء). عمل آنچه جدا میشود.
جداشدگیisolation 3واژههای مصوب فرهنگستانوضعیت دادهای که در هنگام پردازش آن در یک تراکنش، سامانه اجازه ندهد دیگر تراکنشها از آن بهرهبرداری کنند
ضریب جداشدگیseparation factorواژههای مصوب فرهنگستاننسبت ترکیبدرصدهای A و B در محصول تراویده از غشا تقسیم بر نسبت ترکیبدرصدهای A و B در جریان باقیمانده بر روی غشا
جداشدهلغتنامه دهخداجداشده . [ ج ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منفصل و گسیخته . و بازشده . (ناظم الاطباء). قطعشده . دورمانده .
لجن جداشدهseparator slimeواژههای مصوب فرهنگستانناخالصیهایی که پس از جداسازی خامه از شیر پسچرخ در دستگاه جداساز باقی میماند
ضریب جداشدگیseparation factorواژههای مصوب فرهنگستاننسبت ترکیبدرصدهای A و B در محصول تراویده از غشا تقسیم بر نسبت ترکیبدرصدهای A و B در جریان باقیمانده بر روی غشا
بازشدگی سروصل رویهopen tread splice, open spliceواژههای مصوب فرهنگستانجداشدگی دو سر رویۀ تایر در محل سروصل در جهت شعاعی
نزدیکبینی بدخیمmalignant myopia, pernicious myopiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی نزدیکبینی که پیامد بیماری وخیم مشیمیه است و به جداشدگی شبکیه و کوری منجر میشود
انشقاقدیکشنری عربی به فارسیجدايي , جداشدگي , انفصال , نفاق , عدم اتفاق , ترک , انشعاب , دوبخشي , شکافتن
ضریب جداشدگیseparation factorواژههای مصوب فرهنگستاننسبت ترکیبدرصدهای A و B در محصول تراویده از غشا تقسیم بر نسبت ترکیبدرصدهای A و B در جریان باقیمانده بر روی غشا