جهازلغتنامه دهخداجهاز. [ ج َ ] (ع اِ) رخت مرده و عروس و مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جِهاز شود. || مجموعه ٔ اعضایی که عمل معینی را انجام دهند. دستگاه . || آنچه بر پشت شتر بود از پالان و هوید و جز آن . (مهذب الاسماء). پالان شتر. || فرج زن . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (ا
جهازلغتنامه دهخداجهاز. [ ج ِ ] (ع اِ) رخت مرده . || رخت عروس . (منتهی الارب ). آنچه از اثاث و ملک که عروس بخانه ٔ داماد برد.- امثال : زنی که جهاز نداره اینهمه ناز نداره .|| رخت مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ساز. ساز و برگ .
زهازلغتنامه دهخدازهاز. [ زَ ] (اِ) بانگ و فریاد و نعره را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بانگ برای استمداد. (ناظم الاطباء).
پکتینفرهنگ فارسی عمیدمادهای لعابی که در میوههای رسیده بهخصوص در پوست سیب، نارنج، و ازگیل وجود دارد و باعث تقویت جهاز هاضمه، روانی مزاج و افزایش قابلیت انعقاد خون میشود.
گوارشفرهنگ فارسی معین(گُ رِ) [ معر. ] (اِمص .) هضم غذا. ؛دستگاه ~ یا جهاز هاضمه دستگاهی است که شامل اعضای مربوط به تغذیة موجود زنده (خوردن ، هضم ، جذب و دفع ) می باشد.
خارشترفرهنگ فارسی عمیدگیاهی خاردار با گلهای خوشهای سرخ یا سفید، برگهای کرکدار، تیغهای نوکتیز، و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماریهای جهاز هاضمه، سرطان، و طاعون به کار میرفت؛ اشترگیا؛ راویز؛ کستیمه؛ کسیمه.
جهازفرهنگ فارسی معین( جَ یا جِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ساز و برگ . 2 - اسباب و اثاثیه . 3 - مجموعة اعضایی که در بدن عمل معینی راانجام می دهند، جهاز هاضمه . 4 - اثاثیه ای که عروس با خود به خانة داماد می برد. 5 - پالان شتر. 6 - دستگاه .
جهازلغتنامه دهخداجهاز. [ ج َ ] (ع اِ) رخت مرده و عروس و مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جِهاز شود. || مجموعه ٔ اعضایی که عمل معینی را انجام دهند. دستگاه . || آنچه بر پشت شتر بود از پالان و هوید و جز آن . (مهذب الاسماء). پالان شتر. || فرج زن . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (ا
جهازلغتنامه دهخداجهاز. [ ج ِ ] (ع اِ) رخت مرده . || رخت عروس . (منتهی الارب ). آنچه از اثاث و ملک که عروس بخانه ٔ داماد برد.- امثال : زنی که جهاز نداره اینهمه ناز نداره .|| رخت مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ساز. ساز و برگ .
جهازفرهنگ فارسی عمید۱. =جهیزیه۲. اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام میدهند: جهاز تنفس، جهاز هضم.۳. کشتی؛ سفینه.۴. سازوبرگ؛ اسباب و لوازم.⟨ جهاز تنفس: (زیستشناسی) مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام میدهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای، و دو ریه؛ دستگاه تنفس.⟨ جهاز هاضمه:
جهازلغتنامه دهخداجهاز. [ ج َ ] (ع اِ) رخت مرده و عروس و مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جِهاز شود. || مجموعه ٔ اعضایی که عمل معینی را انجام دهند. دستگاه . || آنچه بر پشت شتر بود از پالان و هوید و جز آن . (مهذب الاسماء). پالان شتر. || فرج زن . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (ا
جهازلغتنامه دهخداجهاز. [ ج ِ ] (ع اِ) رخت مرده . || رخت عروس . (منتهی الارب ). آنچه از اثاث و ملک که عروس بخانه ٔ داماد برد.- امثال : زنی که جهاز نداره اینهمه ناز نداره .|| رخت مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ساز. ساز و برگ .
اجهازلغتنامه دهخدااجهاز. [ اِ ] (ع مص ) ازآف . خسته را بکشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || شتاب کردن . || شتابانیدن .
جهازفرهنگ فارسی عمید۱. =جهیزیه۲. اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام میدهند: جهاز تنفس، جهاز هضم.۳. کشتی؛ سفینه.۴. سازوبرگ؛ اسباب و لوازم.⟨ جهاز تنفس: (زیستشناسی) مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام میدهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای، و دو ریه؛ دستگاه تنفس.⟨ جهاز هاضمه: