جوظانلغتنامه دهخداجوظان . [ ج َ وَ ] (ع مص ) خرامان رفتن . || اندوهگین گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
جوزانلغتنامه دهخداجوزان . (اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد دارای 125 تن سکنه . آب آن از قنات و چاه و چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
جوزانلغتنامه دهخداجوزان . (اِخ ) دهی از دهستان دولت خانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . این ده کوهستانی و معتدل است . 574 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن میوه جات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).<br
جوزانلغتنامه دهخداجوزان . (اِخ ) نهری بود که از بلاد مداین خارج شده . بعضی از یهود در زمان اسیری در کنار آن سکونت میداشتند. بعضی بر آنند که همان قزل اوزن معروف میباشد که در دریای قزبین جاری است . (قاموس کتاب مقدس ).
جوظلغتنامه دهخداجوظ.[ ج َ ] (ع مص ) خرامان رفتن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || اندوهگین گردانیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جَوَظان شود.