اثاث ناچیز و محقر، اثاث مختصر، دم و دستگاه . جل و پلاس پهن کردن.
وسائل،بساط مختصر زندگی: جل و پلاست را جمع کن!
تلؤلؤ آب
خال گوشتی /مزاحم،سِمِج
۱برق زدن ۲براق بودن
جُل جُل - تکان خوردن خفیف
خیره نگریستن، خیره نگاه کردن.
جل و پلاس.
رخت و جامه، رخت و لباس، جل و پلاس، زیرانداز.
1. لحاف، رختخواب؛ 2. پلاس.
پالون الاغ
لباس/پارچه کهنه، پارچه زیر پالان،پلاس
قراضه.
پاها
بی سر پناه،فقیر،لات، بی سر وپا