حاکم شدنلغتنامه دهخداحاکم شدن . [ ک ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حکومت یافتن . به حکومت منصوب گردیدن . || غالب شدن در دعوی یا در محکمه .
حاکم شدنفرهنگ مترادف و متضاد۱. فرمان رواگشتن، والی شدن، حکمران شدن ۲. غالب شدن، چیره شدن، مسلط گشتن، ۳. مستولی شدن، فراگرفتن، حکمفرما شدن ۴. حق خود را گرفتن، برنده شدن
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) علی بن احمدبن ابی الفضل زمیخی . رجوع به علی بن احمد زمیخی و تاریخ بیهق ص 249 شود.
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) محمد افندی (سید...). یکی از متأخرین شعرای عثمانی و او وقعه نویس بوده و در سنه ٔ 1184 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حکم . داور. قاضی . دیّان . لزام . فتاح . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). فیصل . راعی . (منتهی الارب ). لزم . حکم . (اصطلاح فقه ) آنکه اهلیت فتوی و قضاوت بین اشخاص دارد : وی چون حاکم است که در کارها رجوع به او کنند. (تاری
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن دوست ، مکنی به ابوسعد. ابوجعفر بحاثی و ابوبکر صبغی از وی روایت کنند و او از ابوالفتح نیشابوری روایت دارد. رجوع به معجم الادباء ج 6 ص 326 و 410 و <sp
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) ابوالفتح نصربن علی بن احمد حاکمی طوسی . رجوع به حاکمی طوسی شود.
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) علی بن احمدبن ابی الفضل زمیخی . رجوع به علی بن احمد زمیخی و تاریخ بیهق ص 249 شود.
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) محمد افندی (سید...). یکی از متأخرین شعرای عثمانی و او وقعه نویس بوده و در سنه ٔ 1184 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حکم . داور. قاضی . دیّان . لزام . فتاح . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). فیصل . راعی . (منتهی الارب ). لزم . حکم . (اصطلاح فقه ) آنکه اهلیت فتوی و قضاوت بین اشخاص دارد : وی چون حاکم است که در کارها رجوع به او کنند. (تاری
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن دوست ، مکنی به ابوسعد. ابوجعفر بحاثی و ابوبکر صبغی از وی روایت کنند و او از ابوالفتح نیشابوری روایت دارد. رجوع به معجم الادباء ج 6 ص 326 و 410 و <sp
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) ابوالفتح نصربن علی بن احمد حاکمی طوسی . رجوع به حاکمی طوسی شود.
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) علی بن احمدبن ابی الفضل زمیخی . رجوع به علی بن احمد زمیخی و تاریخ بیهق ص 249 شود.
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) محمد افندی (سید...). یکی از متأخرین شعرای عثمانی و او وقعه نویس بوده و در سنه ٔ 1184 هَ . ق . درگذشته است . (قاموس الاعلام ترکی ).
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حکم . داور. قاضی . دیّان . لزام . فتاح . (تفسیر ابوالفتوح رازی ). فیصل . راعی . (منتهی الارب ). لزم . حکم . (اصطلاح فقه ) آنکه اهلیت فتوی و قضاوت بین اشخاص دارد : وی چون حاکم است که در کارها رجوع به او کنند. (تاری
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) ابن دوست ، مکنی به ابوسعد. ابوجعفر بحاثی و ابوبکر صبغی از وی روایت کنند و او از ابوالفتح نیشابوری روایت دارد. رجوع به معجم الادباء ج 6 ص 326 و 410 و <sp
حاکملغتنامه دهخداحاکم . [ ک ِ ] (اِخ ) ابوالفتح نصربن علی بن احمد حاکمی طوسی . رجوع به حاکمی طوسی شود.