هتناللغتنامه دهخداهتنال . [ هََ ] (هندی ، اِ) در زبان هندی به معنی توپ کوچک که بر پشت پیل برند. (غیاث ) (آنندراج ).
هتنالچیلغتنامه دهخداهتنالچی . [ هََ ] (اِ مرکب ) کسی که هتنال را سردهد. (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به هتنال شود.
حتنانلغتنامه دهخداحتنان . [ ح َ ] (ع اِ) حتنال . گزیر. چاره . بُد: ما له عنه حتنان ؛ ای بد. (منتهی الارب ). او را گزیری نیست .