حجینلغتنامه دهخداحجین . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. شاعری از عرب . رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 305 چ محمد سعیدالعریان شود.
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مرقعبن سعدبن حارث ازدی غامدی . ابن کلبی گوید: وی بوفادت نزد پیغمبر آمد. ابن ماکولا او را یاد کرده و ابن امیر نیز وی را استدراک نموده است . (الاصابة ج 1 قسم 1 ص <span class="hl" dir="l
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ] (ع مص ) فرا خویشتن کشیدن چیزی را بچوپ سرکج . فرا خویش کشیدن چیزی بچوگان . || برگردانیدن از چیزی . خم کردن چوب . خمانیدن . || بازداشتن . (منتهی الارب ).
حجنلغتنامه دهخداحجن . [ ح َ ج َ ] (ع مص ) کژ شدن . کج گردیدن . کژی . اعوجاج . خمیدگی . || کج گردیدن چیز. || اقامت گزیدن در خانه . || بخیلی کردن بچیزی . (از منتهی الارب ).
تحجینلغتنامه دهخداتحجین . [ ت َ ](ع مص ) خمانیدن چوب را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). || (اِ) داغ کج . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). داغ کژی بر شتر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط).