حذافةلغتنامه دهخداحذافة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِ) چیزی که از پوست و جز آن انداخته شود. (منتهی الارب ).- حذافه ای در رحل او نبودن ؛ در رحل او هیچ از طعام نبودن . (از منتهی الارب ).- خوردن و حذافه نگذاشتن ؛ خوردن و هیچ برجای نماندن از خوردنی .
حذافةلغتنامه دهخداحذافة. [ ح ُ ف َ ] (اِخ ) ابن زهربن ایاد. از عدنان . جدی جاهلی است . حارث بن حجاج شاعر از نسل اوست . (اعلام زرکلی ج 1 ص 214) (نهایة الادب ص 192).
حذافةلغتنامه دهخداحذافة. [ ح ُ ف َ ] (اِخ ) بنت الحارثة السعدیة یا حارث بن عبدالعزی . وی رضیع رسول (ص ) یعنی دختر حلیمه دایه ٔ آن حضرت بود، ملقب به شیماء و مسماة به حذافة و بگاه شیرخوارگی ، پیغامبر صلی اﷲ علیه و سلم را در آغوش می پرورد و پس از بعثت او نزد رسول (ص ) آمد و مورد عنایت حضرت او شد
اضافةلغتنامه دهخدااضافة. [ اِ ف َ ] (ع مص ) اضافه . اضافت . گریختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || ترسیدن و پرهیز کردن از کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اضافه از کسی ؛ ترسیدن و حذر کردن از وی . (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). ترسیدن و حذر کردن . (
اضافةدیکشنری عربی به فارسیافزايش , اضافه , لقب , متمم اسم , اسم اضافي , ضميمه , جمع (زدن) , ترکيب چندماده با هم , اضافي , عطف بيان , بدل , کلمه ء وصفي
اضافهفرهنگ فارسی عمید۱. باقیمانده.۲. بیش از مشخص؛ زیادی.۳. (اسم مصدر) نسبت کردن چیزی را به سوی چیزی.۴. (اسم مصدر) افزودن چیزی به چیز دیگر.۵. (اسم مصدر) (ادبی) در دستور زبان، نسبت دادن یا ملحق ساختن اسمی است به اسم دیگر که جزء اول را مضاف و جزء دوم را مضافالیه میگویند و علامت آن کسرهای است که
عدوفةلغتنامه دهخداعدوفة. [ ع َ ف َ ](ع ص ) تأنیث عدوف . نیک چشنده . || یقال ما ذقت عدوفاً و لا عدوفة؛ أی شیئاً. (منتهی الارب ).
حذاقةلغتنامه دهخداحذاقة. [ ح ُ ق َ ] (ع اِ) طعام . (مهذب الاسماء). چیزی از طعام : ما عنده حذاقة؛ نیست نزد او چیزی از طعام . (از منتهی الارب ). و رجوع به حُذافة شود.
صراتیلغتنامه دهخداصراتی . [ ص َ ] (اِخ ) جعفربن محمد الیمان المؤدب المحزّمی . وی از ابی حذافة حدیث کند و از وی محمدبن عبداﷲبن عتاب روایت دارد. (معجم البلدان ).
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن یوسف حذافی صغانی ، از بطن حذافة از قضاعة. عبیدبن محمد الکشودی از او روایت دارد. (تاج العروس : ح ذ ف ).
جذامةلغتنامه دهخداجذامة. [ ج ُ م َ] (اِخ ) بنت حارث بن عبدالعزی . خواهر رضاعی رسول اکرم (ص ) است . و این کلمه بصورتهای جدامه ، حذافة و شیماء نیز ضبط شده است . (از حاشیه ٔ امتاع الاسماع ص 6).
حبیشلغتنامه دهخداحبیش . [ ] (اِخ ) ابن حذافة سهمی . حمیدی گوید: معمر او را یک بار حبیش با مهمله و موحدة آورده و یک بار با معجمة و نون . قلت عسقلانی و فی الصحیحین کذلک و هو الصواب . (الاصابه ج 2 ص 75 و <span class="hl" dir="lt