صراتیلغتنامه دهخداصراتی . [ ص َ ] (اِخ ) جعفربن محمد الیمان المؤدب المحزّمی . وی از ابی حذافة حدیث کند و از وی محمدبن عبداﷲبن عتاب روایت دارد. (معجم البلدان ).
سراطیلغتنامه دهخداسراطی . [ س ُطی ی ] (ع ص ) سیف سراطی ؛ شمشیر بران . || بسیارخوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
صِرَاطِيفرهنگ واژگان قرآنراه روشن من( از ماده ( ص ر ط )گرفته شده ، که بمعناي بلعيدن است ، و راه روشن مثل اينکه رهرو خود را بلعيده ، و در مجراي گلوي خويش فرو برده ، که ديگر نميتواند اين سو و آن سو منحرف شود ، و نيز نميگذارد که از شکمش بيرون شود )
شروطیلغتنامه دهخداشروطی . [ ش ُ ] (ص نسبی ) این نسبت مربوط به نوشتن صکوک و سجلات می باشد. (از انساب سمعانی ). || صکاک . رئیس چک نویس . (از مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ). قباله نویس . (مهذب الاسماء) (یادداشت مؤلف ).