لغتنامه دهخدا
کاچی . (اِ) بر وزن و معنی کاشی است . (برهان ) (آنندراج ). وآن سفالی باشد که شیشه ٔ صلایه کرده بر روی آن مالیده و پخته باشند. (برهان ). کاشی و لعاب از شیشه ٔ صلایه کرده که بر روی سفال اندود نموده در کوره پزند. (ناظم الاطباء). || کاجی . حریقه . قابولا. صمحلّه . نجیره . عاقولا.