هزمانلغتنامه دهخداهزمان . [ هََ ] (اِخ ) جایی است که چاههای جریر در آنجا بود و اهل آن شکایت به حضرت نبوی بردند، آن حضرت امر آنان را فیصل داد. (معجم البلدان ).
هزمانلغتنامه دهخداهزمان . [ هََ ] (ق ) مخفف هر زمان باشد که افاده ٔ هر دم و هر ساعت می کند. (برهان ) : آسمان آسیای گردان است آسمان آسِمان کند هزمان . کسائی .کز فروغ مکارمش هزمان مورچه بشمرد ز دور ضریر. خسرو
هزمانلغتنامه دهخداهزمان . [ هَُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
هزمانفرهنگ فارسی عمیدهرزمان: ◻︎ چنان گردد جهان هزمان که گویی / پلنگ آهو نگیرد جز به کشتی (دقیقی: ۱۰۵).
اندوهگنلغتنامه دهخدااندوهگن . [ اَ گ ِ ] (ص مرکب ) مخفف اندوهگین . مغموم . با اندوه . غمی . محزون . حزین . حزمان . محزان . دژم . پژمان . مهموم . اسیف . (یادداشت مؤلف ) : سال امسالین نوروز طربناکتر است پار و پیرار همی دیدم اندوهگنا. منوچهری .