لغتنامه دهخدا
حلس . [ ح َ ] (ع اِ) حِلس . عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (مص ) نقد گرفتن ساعی بجای فریضه . (از منتهی الارب ). حلس المصدق ؛ اخذالنقد مکان الفریضة و فی اللسان و التکملة مکان الابل . (اقرب الموارد). || نمدزین بر پشت شتر افکندن . (از اقرب الموارد). حِلس پوشاندن شتر