حمله با متن اصلی منتخبchosen plaintext attackواژههای مصوب فرهنگستانحملهای رمزتحلیلی (cryptanalytic) که در آن مهاجم توانایی انتخاب متنهای ساده و مشاهده یا دریافت متنهای رمزیشدۀ متناظر را دارد
حملهلغتنامه دهخداحمله . [ ح َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامل : حملةالعرش ؛ بردارندگان عرش . (مهذب الاسماء). حمله ٔ قرآن : اشراف امتی حملة القرآن .
حملةلغتنامه دهخداحملة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) آهنگ بر دشمن در جنگ . (منتهی الارب ). صولت : بهر حمله ای قارن رزم سازبیفکند صد گرد گردن فراز.فردوسی .بیک حمله از جایشان بگسلدچو بگسستشان بر زمین کی هلد. فردوسی .</
حملةلغتنامه دهخداحملة. [ ح ِم ْ / ح ُ ل َ ] (ع مص ) نقل کردن و رفتن از جایی بجایی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حملیةلغتنامه دهخداحملیة. [ ح َ لی ی َ ] (ص نسبی ) تأنیث حملی . قضیه ٔ حملیه . رجوع به حملی و رجوع به قضیه شود.
حمیلةلغتنامه دهخداحمیلة. [ ح َ ل َ ] (ع اِ) دوال شمشیر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کل و سربار. (اقرب الموارد). گران . (منتهی الارب ). هو حمیلة علینا؛ او گران و مانند عیال است بر ما. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حمله با متن اصلی منتخب وفقیadaptive chosen plaintext attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حمله با متن اصلی منتخب که در آن مهاجم قادر است ورودی به تابع رمزگذاری را براساس متنهای اصلی منتخب پیشین و متنهای رمز متناظر با آنها انتخاب کند
حملۀ تفاضلی ـ خطیdifferential linear attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی حمله با متن اصلی منتخب با راهکار دومرحلهای که در مرحلۀ نخست آن تحلیل تفاضلی و در مرحلۀ دوم تحلیل خطی صورت میگیرد
حملهلغتنامه دهخداحمله . [ ح َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامل : حملةالعرش ؛ بردارندگان عرش . (مهذب الاسماء). حمله ٔ قرآن : اشراف امتی حملة القرآن .
حملهفرهنگ فارسی عمید۱. یورش.۲. هجوم در جنگ.۳. (اسم) (پزشکی) [عامیانه] = صرع۴. (اسم) (پزشکی) اختلال ناگهانی در یکی از اعضای بدن، مانند قلب یا مغز.۵. [مجاز] اعتراض یا انتقاد شدید.⟨حمله آوردن: (مصدر لازم) هجوم آوردن؛ یورش آوردن.⟨حمله بردن: (مصدر لازم) هجوم بردن؛ یورش بردن.<br
حملهدیکشنری فارسی به انگلیسیaction, access, assault, attack, bashing _, charge, fit, offense, offensive, push, qualm, spasm
پیل حملهلغتنامه دهخداپیل حمله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) دمان چون فیل . که چون پیل دمد و حمله برد: صیادی سگی معلم داشت ، ازین پهن بری ... پیل حمله ای . (سندبادنامه ص 200).
حملهلغتنامه دهخداحمله . [ ح َ م َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ حامل : حملةالعرش ؛ بردارندگان عرش . (مهذب الاسماء). حمله ٔ قرآن : اشراف امتی حملة القرآن .
محملهلغتنامه دهخدامحمله . [ م َ م ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنج بخش مرکزی شهرستان لار، واقع در 138هزارگزی باختر لار در دامنه ٔ شمال کوه زنگو، با 143 تن سکنه . آب آن از چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
فیل حملهلغتنامه دهخدافیل حمله . [ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) پیل حمله . (فرهنگ فارسی معین ). آنکه چون پیل دمد و سخت حمله کند.
تندحملهلغتنامه دهخداتندحمله . [ ت ُ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) سخت جنگاور و حمله کننده . که با شدت و سرعت بر دشمن تازد. که بشدت و تندی حمله آورد : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیرپیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. <p class="autho