لغتنامه دهخدا
حیک . [ ح َ ] (ع مص ) خرامیدن و گرازان رفتن و دوش و تن جنبانیدن در رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حرکت دادن دوشها گاه رفتن با فراخ نهادن زانوان از یکدیگر. تکبر و تبختر کردن . (اقرب الموارد). حیکان . (منتهی الارب ). || تأثیر کردن سخن در دل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا