خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خاطب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
خاطب
/xāteb/
معنی
۱. = خطیب
۲. = خواستگار
۳. = عاقد
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خطبهخوان، خطیب، سخنران
۲. خواستار، خواستگار، طالب، خواهان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
خاطب
لغتنامه دهخدا
خاطب . [ طِ ] (اِخ ) ابن ابی بلتعه رسول ملک قبط مقوقش از طرف پیغمبر اسلام بود : پیغامبر علیه السلام هشت رسول بیرون کرد با نامها و سوی پادشاهان فرستاد بدعوت اسلام و حجت خدای تعالی بر ایشان لازم گردانید، اول ملک عجم پرویز را [ عبداﷲبن ] حذافة السهمی نا...
-
خاطب
لغتنامه دهخدا
خاطب . [ طِ ] (ع ص ) مرد زن خواهنده و بدین معنی است خطیب . (آنندراج ). مرد زن خواهنده و خواستگاری کننده وشوهر و داماد. (غیاث اللغات ). زن خواهنده . || خطیب . مرد خطبه خوان . کسی که خطابه می خواند. خطبه خواننده . دانا در خطابت . (منتهی الارب ) : ز آرز...
-
خاطب
واژگان مترادف و متضاد
۱. خطبهخوان، خطیب، سخنران ۲. خواستار، خواستگار، طالب، خواهان
-
خاطب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] xāteb ۱. = خطیب۲. = خواستگار۳. = عاقد
-
خاطب
فرهنگ فارسی معین
(طِ) [ ع . ] (اِفا. ص .)1 - خطیب ، سخنران . ج . خطباء. 2 - خواستگار.
-
جستوجو در متن
-
مؤذن
لغتنامه دهخدا
مؤذن . [ م ُءْ ذَ ] (ع ص ) در شعر ذیل از منوچهری ظاهراً تلفظی از مُؤْذِن است به ضرورت شعری : نعایم پیش او چون چار خاطب به پیش چار خاطب چار مؤذن .منوچهری .
-
خواطب
لغتنامه دهخدا
خواطب . [ خ َ طِ ] (ع اِ) ج ِ خاطب . (منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ).
-
سبیع
لغتنامه دهخدا
سبیع. [ س ُ ب َ ] (اِخ )ابن خاطب و سبیعبن قیس ، صحابیانند. (منتهی الارب ).
-
نعایم
لغتنامه دهخدا
نعایم . [ ن َ ی ِ ] (ع اِ) نعائم . شترمرغان . ج ِ نعامة، به معنی شترمرغ : چون زبانی اندر آتش چون سلحفاة اندر آب چون نعایم در بیابان چون بهایم در قرن . منوچهری .هم زحل رنگم چو آهن هم ز آتش حامله وز حریصی چون نعایم آهن و آتش خورم . خاقانی .رجوع به نعائ...
-
ابوالرضا
لغتنامه دهخدا
ابوالرضا. [ اَ بُرْ رِ ] (اِخ ) عارض ، کمال الدوله .از امنای ملکشاه بن الب ارسلان . رجوع به حبیب السیر ج 1ص 373 شود. قصیده ٔ بائیه ای که ظاهراً از حسن متکلم است و بغلط در دیوان منوچهری آمده است در مدیح اوست :کمال دول بورضا کافرینش بود در خطب زین الفا...
-
خطباء
لغتنامه دهخدا
خطباء. [ خ ُ طَ] (ع ص ، اِ) ج ِ خَطیب . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) : سکه ٔ تو زن تا امرا کم زنندخطبه ٔ تو کن تا خطبا دم زنند. نظامی (مخزن الاسرار ص 25).خطبای عراق و شعرای آفاق فوجاً بعدفوج روی بحضرت خلافت نه...
-
جبل الرحمة
لغتنامه دهخدا
جبل الرحمة. [ ج َ ب َ لُرْ رَ م َ ] (اِخ ) کوهی است میان عرفات . (از مهذب الاسماء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). در سفرنامه ٔ ناصرخسرو چنین آمده : به یک فرسنگی آنجا کوهی خرد سنگی است که آن را «جبل الرحمة» گویند، بر آنجا بایستند و دعا کنند تا آن وقت که آ...
-
نعائم
لغتنامه دهخدا
نعائم . [ ن َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ نعامة، به معنی شترمرغ . رجوع به نعامة شود. || (اِخ ) نعام . (متن اللغة) (المنجد) (اقرب الموارد). نام منزل بیستم از منازل قمر وآن چهار ستاره است به شکل مربع در برج قوس که به زحل نسبتی دارد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ص...
-
حسن متکلم
لغتنامه دهخدا
حسن متکلم . [ ح َ س َ ن ِ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ] (اِخ ) شاعر نیشابوری و شاگرد ملا ظفر هروی است . رساله یی در صنایع بدیعی بنام ملک غیاث الدین کرت ساخته . و «شاهد صادق » مرگ او را در 771 هَ . ق . نگاشته است . (ذریعه ج 9 ص 246). وی مداح ابورضا، کمال الدول...