خبرعةلغتنامه دهخداخبرعة. [ خ َ رَ ع َ ] (ع اِمص ) سخن چینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خبرچینی . نمامی . (از متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ).
خبرهلغتنامه دهخداخبره . [ خ َ ب ِ رَ ] (اِخ ) آبی است از آن بنی ثعلبةین سعد از حمی [ قرقگاه ] ربذه . || نام چاهی است از آن اشجع نزد این آب . || نام نخستین علامت این قرقگاه [ قرقگاه ربذة ] از طرف مدینه . (از معجم البلدان ).
خبرهلغتنامه دهخداخبره . [ خ َ ب ِ رَ ] (ع اِ) زمینی که در آن گیاه سدر روید. (از معجم البلدان یاقوت ).
خبرهلغتنامه دهخداخبره . [ خ َ رَ ] (ص ) محکم . استوار. || پیچیده . خَبْوَه . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سنجش . حساب . (از ناظم الاطباء). رجوع به خِبرِه شود.