خبروعلغتنامه دهخداخبروع . [ خ ُ ] (ع ص ، اِ) سخن چین . خبرچین . نمام . (از منتهی الارب ) (از آنندراج )(از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از تاج العروس ).
خبرپژوهلغتنامه دهخداخبرپژوه . [ خ َ ب َ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه خبر جوید. آنکه پژوهش خبر کند. || جاسوس . عین . (السامی فی الاسامی ) (شعوری ج 1 ورق 379).