خبرکشلغتنامه دهخداخبرکش . [ خ َ ب َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نمام . نَموم . سخن چین . آنکه خبرگیری می کند تا مطلبی به دست آورد و بدیگری رساند.
خبرکشلغتنامه دهخداخبرکش . [ خ َ ب َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نمام . نَموم . سخن چین . آنکه خبرگیری می کند تا مطلبی به دست آورد و بدیگری رساند.
دام داشتنلغتنامه دهخدادام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) دامداری . مالک دام بودن . حافظ و نگهبان دام بودن (در هر دو معنی آلت صید و حیوان اهلی ). || وسیله ٔ صید قرار دادن دام و تله : زانکه دین را دام دارد بیشتر پرهیز کن زانکه سوی او چو آمد صید را زنهار نیست .<p class
خبرکشلغتنامه دهخداخبرکش . [ خ َ ب َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) نمام . نَموم . سخن چین . آنکه خبرگیری می کند تا مطلبی به دست آورد و بدیگری رساند.