خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
خرمن خرمن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
خرمن خرمن
لغتنامه دهخدا
خرمن خرمن . [ خ ِ / خ َ م َ خ ِ / خ َ م َ ] (ق مرکب ) کنایه از زیادی است . کنایه از مقدار فراوان می باشد : جوجو ستد آنچه دادش ایام خرمن خرمن همی سپارد.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
بنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بنوه› [قدیمی] bonu ۱. خرمن؛ خرمن گندم یا جو.۲. تودۀ چیزی.۳. غله.
-
بیدرة
لغتنامه دهخدا
بیدرة. [ ب َ دَ رَ ] (ع مص ) انبارانبار کردن گندم .(از منتهی الارب ): بیدر الطعام بیدرة؛ انبارانبار کرد گندم را. (منتهی الارب ). خرمن خرمن کرد گندم را. (ناظم الاطباء). کومه ای توده کرد گندم را. (از قاموس ).
-
بنوان
لغتنامه دهخدا
بنوان . [ ب َ / ب ُ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) مرکب از بن + وان .(برهان ) (حاشیه ٔ برهان چ معین ) . نگهدارنده ٔ زراعت و نگهبان خرمن . (برهان ) (آنندراج ). نگاهبان خرمن . خرمن بان . (شرفنامه ٔ منیری ). سرکار کشت و زراعت . (ناظم الاطباء). دشت بان . نگاهبان ...
-
لاله برگ
لغتنامه دهخدا
لاله برگ . [ ل َ / ل ِ ب َ ] (اِ مرکب ) برگ لاله : رویش میان حله ٔ سبز اندرون پدیدچون لاله برگ تازه شکفته میان خوید. عماره .زلف تو از مشک ناب چنبر چنبرروی تو از لاله برگ خرمن خرمن . فرخی . || مجازاً روی : چنان ننگش آمد ز کار هجیرکه شد لاله برگش بکردا...
-
گردر
لغتنامه دهخدا
گردر. [ گ َ دَ ] (اِ) زمین سخت که در دامن کوه واقع است . || زمین پشته پشته و کوه و دره . (برهان ) (آنندراج ) : تا مغز مخالفانْش ْ بینی خرمن خرمن به کوه و گردر. عمادی (از سندبادنامه ص 16). || شهر و قصبه . (برهان ) (آنندراج ). جهانگیری و انجمن آرا این ...
-
کردر
لغتنامه دهخدا
کردر. [ ک َ دَ ] (اِ) دره ٔ کوه بود. (فرهنگ اسدی ). زمین کوه و دره را گویند. (برهان ). دره . (فهرست شاهنامه ٔ ولف ) : خوارزم کرد لشکرش ار بنگری هنوزبینی علم علم تو بهر دشت و کردری . عنصری بلخی (از فرهنگ اسدی ).شمال اندروگر بجنبد نداندفراز از نشیبی و ...
-
توده
لغتنامه دهخدا
توده . [ دَ / دِ ] (اِ) تل و پشته ٔ خاکستر و خرمن غله و امثال آن باشد و هر چیز که بر بالای هم ریزند. (برهان ). پشته و تل و خرمن غله و امثال آن و ریگ بسیار که بر بالای هم ریزند. (انجمن آرا) (آنندراج ). تل و پشته و انبار و خرمن و تپه و پشته ٔ خاکستر و ...
-
harvest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن، نتیجه، درو کردن و برداشتن
-
حصاد
دیکشنری عربی به فارسی
خرمن , محصول , هنگام درو , وقت خرمن , نتيجه , حاصل , درو کردن وبرداشتن
-
harvest home
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانه برداشت، اخر خرمن، پایان درو، محل جمع اوری خرمن
-
harvests
دیکشنری انگلیسی به فارسی
برداشت، محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن، نتیجه، درو کردن و برداشتن
-
threshing machine
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ماشین شستشو، خرمن کوب، ماشین خرمن کوبی، ماشین غله پوست کنی
-
کدس
لغتنامه دهخدا
کدس . [ ک ُ ] (ع اِ) خرمن . (منتهی الارب ).خرمن ناکوفته . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خرمن و دانه های درو کرده ٔ کوفته ٔ فراهم کرده . (ناظم الاطباء).