لغتنامه دهخدا
شرج . [ ش َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ). || آمیختن گوشت پخته با خام . (منتهی الارب ). مخلوط کردن شراب را به آب : شرج الشراب بالماء؛ آمیخت شراب را با آب . (از اقرب الموارد). || بند بستن خریطه را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). استوار بستن خریطه . (غیاث اللغات ).بهم در