خریشیدنلغتنامه دهخداخریشیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) پوست از اندام بناخن برگرفتن . (یادداشت بخط مؤلف ). خراشیدن . (آنندراج ). شکافتن . چاک دادن . (ناظم الاطباء) : جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی . || محو کردن . || گزیدن . || برک
خریشیدنفرهنگ فارسی عمیدخراش دادن؛ خراشیدن: ◻︎ جهان بر شبه داوود است و من چون اوریا گشتم / جهانا یافتی کامت کنون زاین بیش نخریشم (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۸).
خرسیدنلغتنامه دهخداخرسیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) پوسیدن .گندیدن . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 399).
خرشیدنلغتنامه دهخداخرشیدن . [ خ ُ رُ دَ ] (مص ) خروشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : فردا نروم جز بمرادت به جای سه بوسه بدهم شش شادی چه بود بیشتر زین خامش چه بوی بیا و بخْرش .؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).