خضضلغتنامه دهخداخضض . [ خ َ ض َ ] (ع اِ) طعامهای رنگارنگ . || مهرهای سپید و خرد که کودکان پوشند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خددلغتنامه دهخداخدد. [ خ َ دَ ] (اِخ ) نام حصنی است در کوره ٔ (= مخلاف ) جعفربن یمن . (از معجم البلدان ).
خذیذلغتنامه دهخداخذیذ. [ خ َ ] (ع مص ) روان شدن زردآب جراحت .(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ).
تخضیضلغتنامه دهخداتخضیض . [ ت َ ] (ع مص ) آراستن کسی را به مهره های خَضَض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آراستن کسی را به مهره های خرد و سفیدکه کودکان پوشند. (از اقرب الموارد) (از المنجد).