عوارض خط پرسرنشینhigh-occupancy toll, HOTواژههای مصوب فرهنگستانعوارضی که از خودروهای تکسرنشینی اخذ میشود که از خطوط یا راههای مختص به خودروهای پرسرنشین عبور میکنند
جان در خطر انداختنلغتنامه دهخداجان در خطر انداختن . [ دَ خ َ طَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) خود را بمهلکه انداختن . جان خود را در معرض تلف نهادن . دست بکار خطرناک زدن : روزی گفتم کسی چو من جان از بهر تو در خطر نینداخت .سعدی .
linedدیکشنری انگلیسی به فارسیپوشش داده شده، خط کشیدن، خط انداختن در، خط دار کردن، اراستن، تراز کردن، استر کردن، پوشاندن
ruttedدیکشنری انگلیسی به فارسیزل زده، شیار دار کردن، مست شهوت شدن، فحل شدن، گشن امدن، شور پیدا کردن، خط انداختن
grooveدیکشنری انگلیسی به فارسیشیار، گودی، خط، خیاره، کانال، خان تفنگ، کار جاری و یکنواخت، عادت زندگی، خط انداختن، شیار دار کردن، تن در دادن
rutدیکشنری انگلیسی به فارسیگودال، عادت، شهوت، خط، روش، گرمی، رد جاده، اثر، خط شیار، شیار دار کردن، مست شهوت شدن، فحل شدن، گشن امدن، شور پیدا کردن، خط انداختن
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ ُطط ] (اِخ ) نام جای پرنخلستان است در بحرین و آنرا خط عبدالقیس نیز می گویند. (معجم البلدان ).
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ َطط / خ ِطط ] (اِخ ) نام موضعی است ببحرین که نیزه های خوب بدانجا منسوب است . (یادداشت بخط مؤلف ) : و بر اردشیر که دارالملک کرمانست او بنا کرد و اهواز و خوزستان و شهریست خره نام از موصل و شهری ببحرین که آنرا خط
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ ِطط ] (ع اِ) زمین باران نارسیده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (ازاقرب الموارد). || زمینی که در آن فرودآیند و پیش از آن کسی فرودنیامده باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خطلغتنامه دهخداخط. [ خ ُطط ](اِخ ) یکی از دو کوه مکه که ابوقبیس و احمر باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). در معجم البلدان آمده است : نام کوهی واقع در مکه که عبارتست از اخشب غربی .
دستخطلغتنامه دهخدادستخط. [ دَ خ َطط / خ َ ] (اِ مرکب ) دست نوشت . دسته . (یادداشت مرحوم دهخدا). چیزی که به دست نوشته باشند. (آنندراج ). آنچه کسی با دست خودنویسد. (فرهنگ نظام ). نوشته ای که خود فرستنده به دست خویش نوشته باشد نه گفته باشد تا دیگری نویسد. سایه ٔ
دسخطلغتنامه دهخدادسخط. [ دَ خ َ ] (اِ مرکب ) مخفف دستخط. (از ناظم الاطباء). رجوع به دستخط شود. || امضاء و رقم . (ناظم الاطباء).- دسخط خاص ؛ صحه و امضای پادشاه . (ناظم الاطباء).
حروف یا خطلغتنامه دهخداحروف یا خط. [ ح ُ خ َطط / خ َ ] (اِ مرکب ) در غلاطیان 6:11مینویسد: «ملاحظه کنید که با چه حروف جلی به شما نوشتم ». عبرانیان را اشعار مخصوص الفبائی هست که هر نیم شعر یا مصرع به
حسن خطلغتنامه دهخداحسن خط. [ ح ُ ن ِخ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خوشنویسی : ای حسن خط از دفتر خلاق تو بابی شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی .سعدی .
تازه خطلغتنامه دهخداتازه خط. [زَ / زِ خ َطط / خ َ ] (ص مرکب ) آنکه ریش و سبلت وی بتازگی دمیده باشد. (ناظم الاطباء). نوخط. که تازه از رخسارش خط برآمده باشد. آنکه بتازگی خط او دمیده باشد. آنکه موی تازه بر رخسارش دمیده باشد <span c