خفه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه خفه کردن، نجوا کردن، فرونشاندن، ساکت بودن
خفه کردنلغتنامه دهخداخفه کردن . [ خ َ ف َ / ف ِ ک َ دَ ](مص مرکب ) گلو فشردن . خپه کردن . راه نفس کسی را با فشار دست یا فروبردن چیزی در دهان و حلق گرفتن تا بمیرد. خبک کردن . خپه کردن . || چیزی بر سر آتشدان (سماوری ) گذاردن تا آتش درون بمیرد. با سد کردن منافذ هوا
خفه کردندیکشنری فارسی به انگلیسیasphyxiate, choke, garrote, silence, smother, stifle, strangle, suffocate, throttle