خلافکارفرهنگ فارسی معین(خَ) [ ع - فا . ] (ص فا.) آن که خلاف می کند، آن که رفتار نادرست و ناروا دارد، متخلف .
ستیزه کاریلغتنامه دهخداستیزه کاری . [ س ِ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل ستیزه کار. لجاجت . خصومت : چونکه دید او ستیزه کاری من ناشکیبی و بیقراری من . نظامی .بر وفق چنین خلافکاری تسلیم به از ستیزه کاری .<