خمسمائةلغتنامه دهخداخمسمائة. [ خ َ س َ م ِ ءَ ] (ع عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) پانصد. (یادداشت بخط مؤلف ).
پانصدلغتنامه دهخداپانصد. [ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ) خمسمائه . پنج بار صد. نماینده ٔ آن در ارقام هندیه «500» و در حساب جمل «ث » باشد. پنجصد.
پاذیزلغتنامه دهخداپاذیز. (اِ مرکب ) پائیز. خزان : از سر دولاب برخاست و بدارالملک همدان آمد فصل پاذیز بود. (راحةالصدور راوندی ). در سنه ٔ ست و اربعین و خمسمائة به فصل پاذیز قصد بغداد کرد. (راحةالصدور راوندی ).
ابومنصورلغتنامه دهخداابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) صاحب حبیب السیر گوید: در جمادی الاول سنه ٔ سبع و عشرین و خمسمائه (527 هَ . ق .). حسن گرگانی بر دست ابومنصور و ابراهیم خیرآبادی متوجه عالم ابدی گردید.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن نظام الملک ، مکنی به ابونصر. در هجدهم رمضان سنه ٔ ست عشرة و خمسمائة(516 هَ .ق .) مسترشد او را وزارت داد و در سنه ٔ تسععشرة و خمسمائة (519) معزول شد و در ایام وزارت او مسترشد خواست