خموشةلغتنامه دهخداخموشة. [ خ ُ ش َ ] (ع اِمص ) خراشیدگی پوست . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خماشةلغتنامه دهخداخماشة. [ خ َ ش َ ] (اِ) خماش و هرچیز بکارنیامدنی و دورافکندنی . (از ناظم الاطباء). رجوع به خَماش شود.
خماشةلغتنامه دهخداخماشة. [ خ ُ ش َ ] (ع اِ) آنچه از جراحات که از برای آن ارش معلومی واجب نیاید و یا آن پست تر از دیه است . (منتهی الارب ). ج ، خماشات .
خماصةلغتنامه دهخداخماصة. [ خ َ ص َ ] (ع اِمص ) لاغری شکم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خماصةلغتنامه دهخداخماصة. [ خ َ ص َ ] (ع مص ) مصدر دیگری برای خمص است . (از منتهی الارب ). رجوع به خمص شود.
خموشیلغتنامه دهخداخموشی . [ خ َ ] (حامص ) سکوت . صموت . خاموشی . (یادداشت بخط مؤلف ) : که هر مرغ را هم خموشی نکوست . فردوسی .تا نشسته بر در دانش رصدداران جهل در بیابان خموشی کاروان آورده ام . خاقانی .ب