خمینلغتنامه دهخداخمین . [خ ُ م َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش خمین شهرستان محلات . این قصبه سر راه شوسه ٔ اراک به قم از طریق دلیجان واقع است . موقعیت محلی آن در شصت هزارگزی جنوب باختری محلات و سی هزارگزی گلپایگان است و آن در جلگه قرار داردبا آب و هوای معتدل و 7038</span
خمنلغتنامه دهخداخمن . [ خ َ ] (ع مص ) سخن گفتن درباره ٔ چیزی به گمان و قیاس . منه : خمن العینین خمناً. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خمنلغتنامه دهخداخمن . [ خ َ م َ ] (ع اِمص ) بدبوئی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خمینیلغتنامه دهخداخمینی . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی .ولادت امام : امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میلاد دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه ٔ زهرا (س ) سال 132
خمینۀ بازopen manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای توپولوژیکی و بدون مرز که هیچ مؤلفۀ همبندِ فشردهای نداشته باشد
خمینۀ تحلیلیanalytic manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای که ساختار مشتقپذیری موضعی آن تحلیلی باشد
خومینلغتنامه دهخداخومین . [ خ ُ ] (اِخ ) قریتی است از بلاد ری . (از معجم البلدان ). خمین . رجوع به خمین شود.
نازیواژهنامه آزادنام روستایی در شهرستان خمین. اسم اصلی آن «ناز عربان» بوده و در زمان مغولان اقوام مغولی به نام دالاهو آن را نابود کرده اند. این افراد هنوز هم در خمین سکونت دارند و در قدیم ارباب روستاهای بخش خرمدشت خمین بوده اند.
دربندلغتنامه دهخدادربند. [ دَب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در 12هزارگزی جنوب باختری خمین با 637تن سکنه . آب آن از قنات و رودخانه ٔ آشناخور و راه فرعی به خمین دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
یمنلغتنامه دهخدایمن . [ ] (اِخ ) دهی از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات ، واقع در 15هزارگزی خاور خمین و یکهزارگزی راه شوسه ٔ خمین به دلیجان ، با 366 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران
خمینیلغتنامه دهخداخمینی . [ خ ُ م َ / م ِ ] (اِخ ) روح اﷲ. آیت اﷲ العظمی روح اﷲ الموسوی الخمینی .ولادت امام : امام خمینی رضوان اﷲ علیه روز بیستم جمادی الثانی (برابر با سالروز میلاد دخت گرامی پیامبر، حضرت فاطمه ٔ زهرا (س ) سال 132
خمینۀ بازopen manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای توپولوژیکی و بدون مرز که هیچ مؤلفۀ همبندِ فشردهای نداشته باشد
خمینۀ تحلیلیanalytic manifoldواژههای مصوب فرهنگستانخمینهای که ساختار مشتقپذیری موضعی آن تحلیلی باشد
درخمینلغتنامه دهخدادرخمین . [ دُ رَ ] (ع اِ) سختی و بلا. (منتهی الارب ). داهیه . (اقرب الموارد). درخمیل . درخبیل . درخبین . || (ص ) مرد سست رو گران سر. (منتهی الارب ).
تخمینلغتنامه دهخداتخمین . [ ت َ ] (ع مص ) به گمان سخن گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). گفتن در چیزی به گمان وقیاس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گفتن در چیزی به حدس . (از اقرب الموارد) (از المنجد). به گمان و قیاس سخن گفتن . (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ) :</