خواسهلغتنامه دهخداخواسه . [ خ َ س ِ ] (اِ) صورتی باشد که در فالیزو زراعتها نصب کنند، وحوش و طیور از این رمیده آسیبی بکشت زار نرسانند. (برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (ناظم الاطباء). مترسک .
خواصیلغتنامه دهخداخواصی .[ خ َ ] (اِ) آن جایی از نشستگاه پشت فیل که نوکر و ملازم در عقب سر آقای خود می نشینند. (ناظم الاطباء).
خواشیلغتنامه دهخداخواشی . [ خ َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از طوائف ناحیه ٔ سرحدی بلوچستان است که مرکب از 130 خانوارند. مردم آن از مردمان فهیم و متمایل بزراعت می باشند. زبان آنان بلوچی و مذهب آنان تسنن است . (یادداشت مؤلف ).