خواهیلغتنامه دهخداخواهی . [ خوا / خا ] (ق ) اعم . (یادداشت بخط مؤلف ): و ما بیزاریم از دروغ گفتن خواهی بر دوستی و خواهی بر دشمنی . (التفهیم ). || (حامص ) عمل خواستن .- بدخواهی ؛ دشمنی .- عذرخواهی ؛ پوزش
خواعلغتنامه دهخداخواع . [ خ ُ ] (ع مص ) بانگ کردن که از بینی باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || (اِمص ) تحیر. ماندگی . سرگردانی . پریشانحالی . آشفتگی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خواهلغتنامه دهخداخواه . [ خوا / خا ] (اِ) آرزو. مراد. میل . || عرض . درخواست . استدعاء. || یا. (ناظم الاطباء). چه . اعم از آنکه . (یادداشت بخط مؤلف ). چون : خواه شب و خواه روز، خواه رومی خواه زنگی ، خواه مرد خواه زن : خواه اسب وفا
خواهیدنلغتنامه دهخداخواهیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) طلب کردن . استدعاء کردن . درخواست کردن . (ناظم الاطباء) : نوح چون شمشیر درخواهید از اوموج طوفان گشت از شمشیر او. مولوی .|| شفاعت کردن . توسط نمودن .
کرستونفرهنگ فارسی عمید= قپان: ◻︎ خواهی به شمارش ده و خواهی به گزافه / خواهیش به شاهین ده و خواهی به کرستون (روحانی: شاعران بیدیوان: ۲۹۹).
خواهی نخواهیلغتنامه دهخداخواهی نخواهی . [ خوا / خا ن َ خوا / خا ] (ق مرکب ) طوعاً و کرهاً. برخلاف میل و رضا. (ناظم الاطباء). || البته . حکماًو حتماً. یقیناً. (یادداشت بخط مؤلف ). || (ص مرکب ) راضی و ناراضی . کام و ناکام <span class=
خواهیدنلغتنامه دهخداخواهیدن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) طلب کردن . استدعاء کردن . درخواست کردن . (ناظم الاطباء) : نوح چون شمشیر درخواهید از اوموج طوفان گشت از شمشیر او. مولوی .|| شفاعت کردن . توسط نمودن .
دل بخواهیلغتنامه دهخدادل بخواهی . [ دِ ب ِ خوا / خا ] (حامص مرکب ) حالت و عمل و کیفیت دلبخواه . دلبخواه بودن . از روی دلخواهی . رجوع به دل بخواه و دل خواهی شود.
خواهی نخواهیلغتنامه دهخداخواهی نخواهی . [ خوا / خا ن َ خوا / خا ] (ق مرکب ) طوعاً و کرهاً. برخلاف میل و رضا. (ناظم الاطباء). || البته . حکماًو حتماً. یقیناً. (یادداشت بخط مؤلف ). || (ص مرکب ) راضی و ناراضی . کام و ناکام <span class=