خوشنام بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ودن، اسم درکردن، مشهورشدن، معروف شدن، اشتهار داشتن، تاریخی بودن، موقعیت داشتن، نامش برسر زبانهاافتادن، زبانزد عام و خاص شدن، جلب احترام کردن، تحسین شدن، برتر بودن، زندهیاد ماندن
خوشناملغتنامه دهخداخوشنام . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 24 هزارگزی شمال نورآباد. با 120 تن سکنه ازطایفه ٔ ای تیوند. (از فرهنگ جغرافیا
خوشناملغتنامه دهخداخوشنام . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) نکونام . صاحب حسن شهرت . صاحب شهرت نیکو. دارای شهرت نیکو. مقابل بدنام . (یادداشت مؤلف ) : براهیم خوشنام کز مدحش الاصفات براهیم ادهم ندارم . خاقانی .<
خشناملغتنامه دهخداخشنام .[ خ ُ ] (ع ص ) خوشنام . این کلمه مُعَرَّف خوشنام است .(یادداشت بخط مؤلف ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
خوشناملغتنامه دهخداخوشنام . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 24 هزارگزی شمال نورآباد. با 120 تن سکنه ازطایفه ٔ ای تیوند. (از فرهنگ جغرافیا
خوشناملغتنامه دهخداخوشنام . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) نکونام . صاحب حسن شهرت . صاحب شهرت نیکو. دارای شهرت نیکو. مقابل بدنام . (یادداشت مؤلف ) : براهیم خوشنام کز مدحش الاصفات براهیم ادهم ندارم . خاقانی .<
خوشناملغتنامه دهخداخوشنام . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 24 هزارگزی شمال نورآباد. با 120 تن سکنه ازطایفه ٔ ای تیوند. (از فرهنگ جغرافیا
خوشناملغتنامه دهخداخوشنام . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) نکونام . صاحب حسن شهرت . صاحب شهرت نیکو. دارای شهرت نیکو. مقابل بدنام . (یادداشت مؤلف ) : براهیم خوشنام کز مدحش الاصفات براهیم ادهم ندارم . خاقانی .<