لغتنامه دهخدا
لمس . [ ل َ ] (ص ) هر چیزی که نرم و سست باشد. (برهان ). رِخو. سُست . نرم . قابل پیچیدن ، مانند ترکه ٔ تر و مار. قابل ارتجاع . خم پذیر. قابل انعطاف . قابل خم و راست شدن . || فالج . فالج گونه . لس . مفلوج . بی حس ّ.- لمس شدن عضوی یا تمام آن ؛ فالج پ