خیصیلغتنامه دهخداخیصی . [ خ َ صا ] (ع اِ) اندکی از گیاه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : اجتمعت خیصاهم ؛ گرد آمد متفرق آنها و با هم منضم شدند.
خیشیلغتنامه دهخداخیشی . [ خ َ ] (ص نسبی ) منسوب به خیش که نوعی از کتان کلفت می باشد. (ازانساب سمعانی ). خیش ساز. کرباس باف . (ناظم الاطباء).
خسپیلغتنامه دهخداخسپی . [ خ ُ ] (اِخ ) ستاره ٔ مشتری را گویند. (برهان قاطع) (آنندراج )(انجمن آرای ناصری ). در حاشیه ٔ برهان قاطع این کلمه مصحف «برجیس » حدس زده شده است . رجوع به خسبی شود.
داروی تشخیصیdiagnostic drug, diagnostic aidواژههای مصوب فرهنگستاندارویی که برای تشخیص بیماری به کار میرود
جمعبندی تشخیصیdiagnostic formulationواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی جامع بیمار، شامل خلاصهای از عوامل رفتاری و هیجانی و روانکاراندامشناختی (psychophysiological) که اغلب دربردارندة یک برنامة درمانی است
شرح تشخیصیdiagnostic characterization, diagnosis 2واژههای مصوب فرهنگستانشرحی کوتاه از صفات شاخص یک آرایه بهنحویکه از دیگر آرایهها متمایز شود
شنواییشناسی تشخیصیdiagnostic audiologyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از شنواییشناسی که به تشخیص افتراقی میان انواع محیطی و مرکزی و پسحلزونی کمشنوایی میپردازد