دارالخلدلغتنامه دهخدادارالخلد. [ رُل ْ خ ُ ] (ع اِ مرکب ) جهان جاوید. آخرت . (ناظم الاطباء). || بهشت .
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن محمد جرباذقانی (جرفادقانی ) مکنی به ابوالفضل . یکی از شعرای اصفهان و از جمله ٔ ابیات اوست در وصف اصفهان :یا اصفهان سقیت الخمر صافیةًاذ قلت قلت لها سقیاً غوادیهالاحبذا جبل الریان من جبل و حبذا لی مصلاها و وادیهابزندروذ دیون قد مط
انموذجلغتنامه دهخداانموذج . [ اُ ذَ ](معرب ، اِ) نمونه و نمودار. (آنندراج ). نمونه . (منتهی الارب ). نمودار. (بحر الجواهر). در فارسی گاهی مجازاًاندک مستعمل میشود. باید دانست که صاحب قاموس نموذج را بدون الف و فتح نون معرب نمونه نوشته است و انموذج را که با الف است خطا گفته . لیکن از مفتاح سکاکی و
آخرتلغتنامه دهخداآخرت . [ خ ِ رَ ] (ع اِ) آخِره . آن جهان . آن سرای . عقبی ̍. معاد. دارالخلد. عجوز. آجل . آجله . اخری ̍. مقابل اولی ̍ و دنیا : و هر گاه که متقی در کار این جهان گذرنده تأملی کند هرآینه مقابح آن را بنظر بصیرت بیند... و با یاد آخرت الفت گیرد. (کلیله و دمن