داسنیلغتنامه دهخداداسنی . [ س ِ ] (ص نسبی ) منسوب به داسن ، نام طایفه ای از کردان ساکن کوه داسن شمال موصل . (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 131 و 179).
دوسگنیلغتنامه دهخدادوسگنی . [ گ ِ ] (حامص مرکب ) صفت و حالت دوسگن . دوسگینی . لزوجت . چسبندگی . دوسندگی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دوسگن شود.
دوشنیلغتنامه دهخدادوشنی . [ش َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) گاومیش و گاو و گوسفند شیرده . (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || کسی که به ریشخند و تدریج هر چه دارد از او بگیرند. (لغت محلی شوشتر). رجوع به دوشیدنی شود.
دوسنگ بسینهلغتنامه دهخدادوسنگ بسینه . [ دُ س َ ب ِ ن َ ن ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) کنایه از تفحص وتجسس با درد و محنت است . (از لغت محلی شوشتر).
تودۀ دوسنیtwo-aged standواژههای مصوب فرهنگستانتودهای که درختان آن از دو ردۀ سنی مجزا هستند و اختلاف آنها بیشتر از 20± درصد چرخۀ برداشت است