ذوسطوةلغتنامه دهخداذوسطوة. [ س َ وَ ] (ع ص مرکب ) درشت . سخت صاحب سطوت : و گویند که سبب خشنودی بهرام از آن آتش بوده که بهمن مردی غیور و ذوسطوت بود و ملوک را ببطش و قوت خود قهر و قمع کردی . (تاریخ قم ص 83).
دوپشتهلغتنامه دهخدادوپشته . [ دُ پ ُ ت َ / ت ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) دوترکه . دوردیفه . دوراکبه . دوتنه . (یادداشت مؤلف ).- دوپشته سوار شدن ؛ دوتنه بر ستور یا وسیله ٔ نقلیه ای مانند دوچرخه و موتورسیکلت برنشستن . بر ترک سوار بودن . (
داشتهلغتنامه دهخداداشته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از داشتن . رجوع به داشتن در معانی مختلفه ٔ آن شود. || ایستانیده : خود جنیبت بدرش داشته بینند براق کز صهیلش نفس روح معلا شنوند. خاقانی .بر د
گذاشتهلغتنامه دهخداگذاشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) صفت مفعولی از گذاشتن . رجوع به معانی گذاشتن شود: سائبه ؛ گذاشته شده . مُسرَدَح ؛ بر سر خود گذاشته . (منتهی الارب ). متروک : بسی قلعه ٔ نامور داشته ز بیداد بدخواه بگذاشته .
بازداشتگاهلغتنامه دهخدابازداشتگاه . (اِ مرکب ) توقیف گاه . (واژه های فرهنگستان ایران ). جائی که متهمان را قبل از محکومیت دادگاه برای انجام محاکمه توقیف میکنند.